فیلم Dune: Part 2 که ادامه مسیر فیلم قبلی محسوب میشود، موفق شد تا کتاب اول از سری کتاب Dune را به اتمام برساند. این شماره ویژه مختص بررسی فیلم و رابطه آن با کتاب و همچنین صحبت درمورد اطلاعات مورد نیاز قبل از دیدن این دو فیلم است. لازم به ذکر است که تا حد توان در نیمه اول این شماره خبری از اسپویل فیلم نیست و در نیمه دوم که به فیلم دوم پرداخته میشود، پاراگرافهای اسپویلدار از قبل اطلاع داده میشود.
قبل از ورود دنیس ویلنوو برای کارگردانی این کتاب، دیوید لینچ افسانهای فیلمی از این کتاب میسازه که اگر الان به اون فیلم نگاه کنید تعجب میکنید. توصیه اکید من اینه هیچ موقع اون فیلم رو نبینید. از نظر من نقاط قوت فیلم ویلنوو بسیار بیشتر از نقاط قوت لینچ بوده اما وینوو برای مدیوم سینما تغییرات خاص خودش رو وارد داستان کرده ولی به شخصه به ترکیب دو تا فیلم پارت اول و دوم ویلنوو نمره قابل قبولی از لحاظ آوردن روح کتاب داخل سینما میدم.
کتاب Dune
فرانک هربرت سال 1965 کتابی نوشت به نام Dune که توی فارسی به اسم «تلماسه» ترجمه شده و انقدر طولانی و ثقیل بود که کسی حاضر به چاپش نمیشد ولی در نهایت موفق شد ناشر پیدا کنه. بعد از چاپ کتابش، ملت به جذابیت این کتاب پی بردن و Dune جایزههای مختلفی برد. الان هم یکی از قلههای مرتفع علمیتخیلیه که بعیده کسی به گرد پاش برسه فعلا. جا داره اشاره کنیم بعضی از فیلمهای بعد از کتاب Dune مثل Star Wars از Dune خیلی الهام گرفتند. داستان کتاب در ابعاد مختلف گسترده شده، از سیاست و مذهب گرفته تا اشارات محیط زیستی و هشدارهایی در خصوص ماشینهای هوشمند. همین چند وجهیبودنش باعث شده تا قدیمی نشه و الان هم بشه از کتابش لذت برد. بعد از مرگ فرانک هربرت، پسرش راه پدر رو ادامه داد و کتابهایی دیگهای هم از دنیای Dune منتشر کرد.
دنیای Dune
داستان کلی کتاب به زبان فارسی ساده از این قراره (اینجوری شروع نمیشه کتاب ولی کلیت داستان اینه) که توی یه کهکشان، انسانها انقدر پیشرفت کرده بودن که تکنولوژیهای هوشمند و رباتها با اختلاف از انسانها بالاتر رفته بودن و حتی در مواردی انسانها رو به بردگی گرفتن که خون انسانها رو به جوش آورد و طی یک جهاد (داخل کتاب بهش میگن جهاد) به اسم Butlerian Jiahd انسانها علیه ماشینها شورش کردند و تا آخرین دونه این رباتها و ماشینهای هوشمند و هر چیزی که میتونست برای خودش فکر کنه مثل AI و حتی کامپیوتر و ماشین حساب رو نابود کردن و استفاده از اینها رو هم برای همه منع کردند. البته بعضی از خاندانهای Dune به این قضیه اهمیت ندادن و تکنولوژیهای منحصر به فرد خودشون رو گسترش دادن مثل خاندان Vernius از IX.
بعد از نابودی این ماشینها خاندانهای بزرگی که توی این پیروزیها نقش داشتن و توی سیارههای مختلف بودن، قویترین خاندان به نام Corrino رو انتخاب کردن که پادشاه باشه و سیستم فئودالی برای این دنیا ایجاد کردن به صورتی که خاندانهای بزرگ روی سیارههای خودشون حکومت مستقل دارن و به پادشاه خراج میدن که این خراج یا بر حسب Spice بود یا بر حسب پول رایج. پادشاه این دنیا، پادشاه شادام ۴ یا Padishah Shaddam Corrino iv در زمان کتاب روی خاندان کورینو و کل دنیا حکمفرمایی میکرد. خاندان کورینو و پادشاه این دنیا ارتشی داشت به اسم Sardaukar یا سارداکار که از لحاظ تمام خاندانها قویترین ارتش کل کهکشانها هستند. سارداکارها در سیارهای به اسم سالوسا سکوندس آموزش میبینن که یک زندان امپراتوری با وضعیت سخت آبوهوایی و زندگی محسوب میشه.
با توجه به حذف کامپیوتر و ماشینهای هوشمند از این دنیا، شاید واستون سوال باشه خب آیا این انسانها برگشتن به دوران قرون وسطی؟ باید بگم خیر. جبر روزگار مجبورشون کرد روی خود انسانها و مغز اونها کار کنن و انسانهایی با قابلیتهای پیشرفته ذهنی تربیت کنن. به لطف Spice این امکان محقق شد و مرز قدرتهای جسمی و ذهنی انسانها رو چند سطح جابهجا کرد. Spice یک نوع ادویه است شبیه زنجبیل که در سیارهای به اسم آراکیس (Arrakis) قابل بهرهبرداریه و قابلیتهای فوق بشریای به مصرفکننده میده. اسپایس یا ادویه در کتابهای ترجمهشده، بسیار اعتیادآوره و با توجه به اینکه قابلیتهای فوق بشری به انسانها میده، تقاضاش رو بسیار بالا برده.
Spice
Spice توسط Spacing Guild که حملونقل بینسیارهای رو کنترل میکنن مصرف میشه تا بتونن سفینههاشونو بدون نیاز به کامپیوتر بین ستارهها جابهجا کنن. جلوتر به این Navigatorها میپردازیم. همچنین خواص درمانی و دارویی اسپایس و نیاز به اون برای تربیت انسانهای با قدرتهایی شبیه رایانهها به اسم Mentat باعث شده تقاضای این محصول بیش از پیش بالا بره. عرضه اسپایس فقط از طریق بهرهبرداری از زمینهای حاوی این ماده در تنها سیاره این ماده، آراکیس امکانپذیره. این تقاضای بالا و عرضه بسیار محدود اسپایس رو به ارزشمندترین ماده دنیا تبدیل کرده چون نه تنها کل حملونقل امپراتوری به اون وابسته است، بلکه اعتیادآوری اون باعث شده تا نشه از مصرف این ماده دست کشید.
بهرهبرداری از اسپایس اصلا کار سادهای نیست. جدای از صحرایی بودن آراکیس و حمله مردمان بومی به ماشینهای استخراج اسپایس، کرمهای غولپیکر شنی که گاهی تا یک کیلومتر طول دارن با هر ضربهای که به صحرا و شنهای اون وارد میشه به منبع اون ضربه حمله میکنن و ماشینهای استخراج رو دونه دونه از بین میبرن. در نتیجه عرضه این محصول هم خطرات بسیاری داره. آراکیس یک سیاره اکثرا صحرایی محسوب میشه که قرار بوده آب گیر کرده پایین شنها به سطح آورده بشه اما کشف اسپایس باعث شده تا این قضیه متوقف بشه و آراکیس برای همیشه صحرایی بمونه.
همچنین این سیاره دو قمر داره که ارتباطات ماهوارهای برای این سیاره رو کاملا مختل میکنن و عملا هیچ ماهوارهای دور این سیاره شنی وجود نداره. همچنین آراکیس اسم امروزی این سیاره است و قبلا نام دیگری داشته، Dune. به قمری که توپوگرافی سطحش شبیه دست دیده میشه به «دست خدا» معروفه. فرمنها مردم بومی این سیاره هستن که جنگوجیانی بسیار قوی در حد ارتش سارداکار محسوب میشن.
خاندان آتریدیس
خاندان آتریدیس از خاندانهای پرنفوذ امپراتوری محسوب میشن و محبوبیت بالایی بین خاندانهای این دنیا دارن. فرمانروای این خاندان Duke یا دوک نامیده میشه. در اول کتاب دوک لتو آتریدیس (Leto) ریاست این خاندان رو به عهده داره و یک پسر داره به اسم پاول (Paul) و یک همسر به اسم Lady Jessica یا جسیکا که از انجمن بنی جسریت که در ادامه توضیح میدیم محسوب میشه. سیاره این خاندان کالادان نام داره که یک سیاره شبیه مناطق اسکاندیناوی زمین با اقیانوسهای وسیع و پوشش گیاهی گسترده مناطق شمالی اروپا رو برای خواننده تداعی میکنه.
خاندان هارکونن
خاندان هارکونن با ریاست بارون ولادیمیر هارکونن روی سیارهای به اسم گیدی پرایم که عملا شکل یک کارخانه عظیم بدون پوشش گیاهی و آسمان سیاه همراه با خورشید سیاه رنگ شده سیاره خانوادگی هارکوننهاست. هارکوننها خیلی بیرحم و وحشی محسوب میشن و به هیچ چیزی رحم نمیکنن. در اول کتاب سیاره آراکیس هم در دست پرکفایت هارکوننها اداره میشه و Rabban، برادرزاده بارون ولادیمیر، فرماندار سیاره شنی است.
بنی جسریت
خواهران بنی جسریت یک انجمن سیاسی برای تربیت زنانی با قابلیتهای فوق بشری مثل تشخیص راست از دروغ، نبرد تن به تن، تغییر جنسیت نطفه در رحم و استفاده از Voice که مثل دستور دادن میمونه و فرد مقابل بی چون و چرا دستور رو اجرا میکنه. بنی جسریتها یه جورایی حکم راهبان مذهبی هم دارن و نقشههای خودشون رو هم دنبال میکنن. اعضای بنی جسریت به دیگر خاندانها مشاورههای مختلف میدن و بدین ترتیب راهشون رو به سیاست باز کردن و یکی از مرموزترین انجمنهای این دنیا هستند. لیدی جسیکا هم یکی از زنان بنی جسریت محسوب میشه که بنا بوده با دوک لتو ارتباط برقرار کنه و دختری از خاندان آتریدیس به دنیا بیاره اما لیدی جسیکا یک پسر به اسم پاول به دنیا میاره.
بنی جسریتها میخوان با برنامههای تولید مثلی که دارن با خانوادههای مختلف ارتباط برقرار کنن و نسل به نسل انسانهای بهتر با ژنتیک بهتری تولید کنن تا در نهایت به کسی به اسم kwisatz haderach یا کوتاه کننده راه برسن تا این آدم نسل بشر رو به مسیر طلایی هدایت کنه. یک جورایی منجیگرایی محسوب میشه.
Spacing Guild
این گروه رسما حملونقل بینسیارهای این جهان رو در انحصار کامل دارن و بدین ترتیب تاثیر بسیار زیادی روی سیاست امپراتوری میذارن. داخل کتاب مفصل بهشون پرداخته میشه اما داخل فیلم صرفا صحنههایی از سفینههای غولپیکرشون دیده میشه. این موجودات به علت تماس زیاد با Spice به موجودات ماهیمانند بزرگی تبدیل شدن که داخل محفظههای بزرگ Spiceغوطهور هستن و حملونقل بین سیارهای رو اداره میکنن.
Mentat
این گروه مدرسهای دارن که وظیفشون تربیت انسانهایی با قابلیت انجام محاسبات سنگین و پیشبینیهای محاسباتی شبیه شبیهسازهای کامپیوتری پیچیده است. بسیار گران محسوب میشن چون مصرف Spice بالایی دارن و هر خاندانی به یه دونه از این افراد نیاز داره. بعضی از این Mentat ها توسط یکی از خاندانها به اسم Vernius تغییراتی داده شدن و دیگه به کدهای اخلاقی و انسانی پایبند نیستن. پایتر دا واریس که Mentat بارون ولادیمیر هارکونن هست از این دسته از Mentat هاست.
کتاب شخصیتها و گروههای مهم دیگه همه داره که فرصت نمیشه بهشون پرداخت. دو تا شخصیت مهم دیگه که داخل فیلم هم حضور دارن، گرنی هلک با بازی جاش برولین و دانکن آیداهو با بازی جسیون موموآ، که داخل کتاب بیشتر بهشون پرداخته میشه اما داخل فیلم حضور زیادی دارن. فرمنها هم دنیا و فرهنگ خاص خودشون رو دارن که اینجا فرصت نمیشه بهشون بپردازیم.
ادامه متن زیر خلاصههایی از فیلم رو اسپویل میکنه این قسمت رو رد کنید تا به قسمت بدون اسپویل برسید. توصیه میشه بعد دیدن فیلم اول به اینجا بیاین.
شروع داستان و خلاصه
شروع داستان کتاب با شروع فیلم بسیار متفاوته. از این جهت که کتاب شبیه متنهای مذهبی نگارش شده و اول هر فصل تکههایی از کتابی که در آینده داستان نگارش میشه وجود داره که تا حدی داستان رو اسپویل میکنن. اما خلاصه داستان به این صورته که امپراتور تصمیم میگیره کنترل سیاره آراکیس رو از هارکوننها بگیره و به آتریدیس بده. اول کتاب کل نقشه این کار توضیح داده میشه اما فیلم در اواسط این نقشه رو لو میده. آتریدیسها میدونستن که این جابهجایی کنترل مهمترین سیاره جهان بدون حکمت نیست و خودشون رو برای هر چیزی آماده میکنن. اما گویا نقشه هارکوننها از پیشبینی آتریدیسها چند قدم فراتر بود.
امپراتور تصمیم میگیره به علت محبوبیت فزاینده آتریدیسها نقشهای بریزه تا دو خاندان با قدرت فراوان هارکونن و آتریدیس رو به جون هم بندازه و از قدرت هر کدوم کم کنه. در نتیجه تصمیم میگیره تا از دشمن خونی آتریدیسها یعنی هارکوننها بخواد کنترل رو بدن به آتریدیس و در فرصت مناسب به آتریدیسها حمله کنن و بهترین افراد این خاندان تا میتونن قتل عام کنن تا قدرتشون کم بشه. همینطور هم میشه. اما به کمک خیانتکاری به اسم دکتر Yueh که پزشک سلطنتی محسوب میشده و به آتریدیسها خدمت میکنه. این آقا با پایین آوردن سپرهای دفاعی و پدافند سیاره راه رو برای حمله هارکوننها باز میکنه.
شاید واستون سوال باشه که چرا آتریدیسها آماده نبودن. در واقع آتریدیسها زورشون رو زدن تا با متحد شدن با فرمنها که بومی اون سیاره بودن جلوی حمله رو بگیرن اما حمله قبل از اون اتفاق افتاد. همچنین برآورد نیروی مهاجم به آراکیس بسیار کمتر از چیزی بوده که در واقعیت انجام شده. گویا آتریدیس فکر میکرده هارکوننها نهایت با چند گردان به آراکیس حمله کنن و برای همچین حملهای آماده شده بودن اما هارکوننها با ده برابر نیروی تخمین زده شده حمله میکنن و با خودشون سه گردان از سارداکار ارتش امپراتوری اونها رو حمایت میکنن و عملا آتریدیسها هیچ راهی برای پیروزی نداشتن. شاید بازم واستون سوال بشه که مگه ممکنه به همچین آسونیای جلوی چشم بقیه این حملات انجام بشه و خود امپراتور هم کمک کنه. گویا فرانک هربرت فکر همه جا رو کرده بوده و این قضایا رو توی کتاب توضیح داده.
امپراتور با Spacing Guild قرار میذارن که کسی از جابهجایی این همه نیرو مطلع نشه و رشوههای سنگینی به طرفهای مختلف میدن. همچنین طرفداران نرد این سری کتاب محاسبه میکنن که گویا هارکوننها سود ۸۰ سال تسلط روی زمینهای اسپایس رو خرج میکنن تا همچین نیرویی رو به آراکیس بیارن و آتریدیسها هیچ موقع فکر نمیکردن همچین حملهای انجام بشه. بنابراین عملا امپراتور حکم مرگ آتریدیس رو امضا کرده بوده.
اینجا به بعد اسپویلر نداریم
احتمالا بعد از دیدن فیلم و شنیدن کلمههایی مثل Mahdi و لسانالغیب و اینجور چیزها تعجب کنید. مشخصا فرانک هربرت از غرب آسیا و فرهنگ عربی - اسلامی تاثیر بالایی گرفته. حتی اگر دقت کنید Spice که مهمترین نیروی محرک کل اقتصاد این دنیا محسوب میشه شبیه نفت در دنیای امروزی ماست و در غرب آسیا نفت بالایی پیدا میشه و در غرب آسیا همیشه نبردهایی برای این نفت وجود داشته. مخصوصا زمانی که هربرت کتابش رو نوشته زمانی بوده که بحرانهای نفتی و تلاطمهای قیمت نفت بالایی وجود داشته و هربرت با ترکیب مفاهیم منجیگرایی و شباهتهایی با دنیای امروزی ما، دنیای رو خلق کرده که ما به عنوان کسانی که در این منطقه در حال زیستن هستیم کامل درک میکنیم.
مذهب یکی دیگر از تمهای اصلی کتاب محسوب میشه و در راس این مذهب منجیگرایی که توسط بنی جسریت در سیارهای مثل آراکیس ترویج شده تا آماده کردن راه برای ظهور کوتاه کننده راه باشه. بنی جسریت به مناطق مختلف آراکیس مبلغانی رو فرستاده و بعد از قرنها برای این مذهب متعصبانی شکل گرفته که نشانههای ظهور مهدی خودشون رو در پال آتریدیس می بینن.
این چند بعدی بودن کتاب Dune و پرداختن به رابطه مذهب و سیاست و قدرت و حتی محیط زیست جذابیت ویژهای داره. خوانندگان کتاب اول فکر میکردن هربرت در حال تشویق منجیگراییه اما هربرت که نظر معکوسی داشته کتاب دومی به اسم Dune:Messiah مینویسه و ادامه داستان پال آتریدیس و حکومت او رو به تصویر میکشه که متعصبین مذهبی چه جهادی در سرتاسر کیهان راه انداختن و تریلیونها انسان در این نبردها کشته شدن. دیکتاتوریای که پال آتریدیس و پسرش بنا کردن چه ضربهای به کل کهکشان میزنه و هدف بنی جسریت برای رسیدن به مسیر طلایی بشریت بسیار خراب میشه.
راستی از اونجایی که موسیقی متن این فیلم توسط هانس زیمر بزرگ ساخته شده، اگر دوست داشتین میتونین از این کانال تلگرام (https://t.me/heart_of_courage) موسیقیهاش رو گوش کنید.
امیدوارم از شماره ویژه زینو هم لذت برده باشید. در قسمت بعدی این یادداشت انتظار میره فیلم رو دیده باشین و بیشتر داخل دنیای Dune عمیق خواهیم شد.












